بسم رب الشهداء و الصدیقین
بسم رب الشهداء و الصدیقین
به نام آنکه از حضورش شرم دارم و طاقت نگاه او را بر گناه خود ندارم.
اما نمیدانم چرا با این طاقت کم که می دانم سنگینی نگاه خدا آن را ذوب می کند.
گاهی در حضورش چنان گناهی مرتکب می شوم که بعد از شرم و خجالت گناه،تاب سر بلند کردن و عبادت او را ندارم.
نه از سنگینی نگاه رب کریم.
بلکه از شرم حضورش.
آه
آه چرا این چنین شده ام در حالی که میدانم او مرا دوست دارد.
آری دوست دارد.
اگر این گونه نبود در هزاران باری که مشغول گناه و تمرد فرمانش بودم آبرویم را میبرد و مرا در نظر دیگران خار می کرد.
با این که می دانم عاشقم است و مرا برای خود آفریده.
گاهی چنان دلش را می شکنم که از خود شرمنده می شوم.
آری میدانم دلیل ماجرا چیست:
دلیل رفتار توهین بار من عاجز این است که خدا را میشناسم اما
اما....
اما به او یقین ندارم و هنوز باورش ندارم فقط او را قبول کرده ام.
آه که دلم چقدر از این حقیقت تنگ است که به آتش یک کبریت باور دارم که مرا می سوزاند ولی به خدای خویشتن که مرا آفریده و به من تمامی این نعمت ها و خوبیها را عطا کرده است یقین ندارم.
از کودکی خردسال شرم دارم و در حضور او مرتکب گناه نمی شوم اما به حضور خدای کریم و مهربان خویش اهمیت نداده و از او خجالت نمیکشم.
و خوشحالم.
آری خوشحال و شاد.
خوشحال و شاد از این موضوع که میدانم:
خدا برای بازگشت بنده گنهکارش که محتاج اوست و او را می خواند و جز او کسی را ندارد منتظر است و آغوش گشوده.
و برای رسیدن به او یک الهی العفو کافیست.
الهی العفو